-
خراب (سهراب)
جمعه 20 تیرماه سال 1382 13:28
فرسود پای خود را چشمم به راه دور تا حرف من پذیرد آخر که :زندگی رنگ خیال بر رخ تصویر خواب بود. دل را به رنج هجر سپردم، ولی چه سود، پایان شام شکوه ام. صبح عتاب بود. چشمم نخورد آب از این عمر پر شکست: این خانه را تمامی پی روی آب بود. پایم خلیده خار بیابان . جز با گلوی خشک نکوبیده ام به راه. لیکن کسی ، ز راه مددکاری، دستم...
-
جان گرفته(سهراب)
جمعه 20 تیرماه سال 1382 13:14
از هجوم نغمه ای بشکافت گور مغز من امشب: مرده ای را جان به رگ ها ریخت، پا شد از جا در میان سایه و روشن، بانگ زد بر من :مرا پنداشتی مرده و به خاک روزهای رفته بسپرده؟ لیک پندار تو بیهوده است: پیکر من مرگ را از خویش می راند. سرگذشت من به زهر لحظه های تلخ آلوده است. من به هر فرصت که یابم بر تو می تازم. شادی ات را با عذاب...
-
از آب ها به بعد
جمعه 20 تیرماه سال 1382 13:05
روزی که دانش لب آب زندگی می کرد، انسان در تنبلی لطیف یک مرتع با فلسفه های لاجوردی خوش بود. در سمت پرنده فکر می کرد. با نبض درخت ، نبض او می زد. مغلوب شرایط شقایق بود. مفهوم درشت شط در قعر کلام او تلاطم داشت. انسان در متن عناصر می خوابید. نزدیک طلوع ترس، بیدار می شد. اما گاهی آواز غریب رشد در مفصل ترد لذت می پیچید....
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 20 تیرماه سال 1382 12:14
سلام ! http://zayanderod.blogsky.com نیم نگاهی گر کنی به این دل شکسته ام delamshikaste.persianblog.com ... در هیاهوی سکوت paberahneh.blogsky.com دنیای http://behzad-artist.blogsky.com / یک ایرانی mehdi110.blogspot.com را میبینی که خرهای بزرگ kharha.persianblog.com !!! شمارش معکوس countdown.persianblog.com رسیدن به...
-
کاشی گل(سهراب)
جمعه 20 تیرماه سال 1382 01:23
باران نور که از شبکه دهلیز بی پایان فرو می ریخت روی دیوار کاشی گلی را می شست. مار سیاه ساقه این گل در رقص نرم و لطیفی زنده بود. گفتی جوهر سوزان رقص در گلوی این مار سیه چکیده بود. گل کاشی زنده بود در دنیایی راز دار، دنیای به ته نرسیدنی آبی. هنگام کودکی در انحنای سقف ایوان ها، درون شیشه های رنگی پنجره ها، میان لک های...
-
غمی غمناک(سهراب)
جمعه 20 تیرماه سال 1382 00:42
شب سردی است ، و من افسرده. راه دوری است ، و پایی خسته. تیرگی هست و چراغی مرده. می کنم ، تنها، از جاده عبور: دور ماندند ز من آدم ها. سایه ای از سر دیوار گذشت ، غمی افزود مرا بر غم ها. فکر تاریکی و این ویرانی بی خبر آمد تا با دل من قصه ها ساز کند پنهانی. نیست رنگی که بگوید با من اندکی صبر ، سحر نزدیک است: هردم این بانگ...
-
همیشه(سهراب)
جمعه 20 تیرماه سال 1382 00:12
عصر چند عدد سار دور شدند از مدار حافظه کاج. نیکی جسمانی درخت بجا ماند. عطف اشراق روی شانه من ریخت. حرف بزن، ای زن شبانه موعود! زیر همین شاخه های عاطفی باد کودکی ام را به دست من بسپار. در وسط این همیشه های سیاه حرف بزن ، خواهر تکامل خوشرنگ! خون مرا پر کن از ملایمت هوش . نبض مرا روی زبری نفس عشق فاش کن. روی زمین های محض...
-
حوادث کتاب ۵
پنجشنبه 19 تیرماه سال 1382 17:13
۱-در کتاب ۵ معلوم خواهد شد که چرا برخی از افراد بعد از مرگ روح می شوند(مثل نیک بی سر و...) و برخی دیگر نه!!(مثل پدر و مادر هری) ۲-خبر دیگه سن عجیب و قریب شخصیت های داستان است مثلا (دامبلدور) ۱۵۰ سال سن داره و پرفسور (مک گونگال) ۷۰ سال و (اسنیپ) ۴۰ سال!!!!!!! ۳- در این کتاب ما به دنیای کاملا جدید از لحاظ جغرافیایی می...
-
خالق هری پاتر یک شخصیت داستان هایش را قربانی کرد
پنجشنبه 19 تیرماه سال 1382 16:56
جی کی رولینگ خالق پرفروش ترین داستان های کودکان یعنی هری پاتر ، از کشته شدن یکی از شخصیت های اصلی داستان خود خبر داد. او که با شبکه خبری بی بی سی صحبت می کرد از بردن نام این شخص خودداری کرد و می گفت : «هرگز فکر نمی کردم که این مجموعه داستان به نقطه ای برسد که من مجبور شوم یکی از بهترین شخصیت هایش را از میان بردارم. او...
-
مژده
پنجشنبه 19 تیرماه سال 1382 16:50
با سلام از امروز قراره راجع به هری پاتر بنویسم.هر چی باشه تنوع لازمه.پس بسم الله... حتما تا حالا همه شما می دونید که کتاب ۵ هری پاتر هم نوشته شده . اسم این کتاب هری پاتر و فرمان ققنوس است . تا حالا فروش بی سابقه ای داشته به طوری که در روز اول حدود ۸/۱ میلیون فروش داشته . به مقاله ای از روزنامه جام جم در این باره توجه...
-
گل یخ
پنجشنبه 19 تیرماه سال 1382 10:26
تقدیم به گل یخ عزیزم گل یخ هستم آری آنچنان سردم که می خواهی بیا غرق شقایق کن مرا هر دم که می خواهی هلا ! ای دختر شیرین فصل شور ترکستان ببین قلب مرا آن گونه گل کردم که می خواهی تمام من ! فقط یک دست خالی انتظارت چیست؟ به غیر از عاشقی چیزی نیاوردم که می خواهی و من ابری ترین فانوس شهرم مه همسایه ! چراغ خانه را روشن بکن هر...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 18 تیرماه سال 1382 15:01
با سلام دوستان عزیز متاسفانه چند روز نتوانستم به شما سر بزنم.واسه همین چندتا هدیه برای شما آوردم . عکس های سهراب! خوبه نه؟؟ با هم ببینیم! ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ ۱۱ ۱۲ ۱۳ انشاالله بقیه نقاشی ها رو فردا واستون میارم به امید دیدار بهرام
-
چشمان یک عبور
چهارشنبه 18 تیرماه سال 1382 13:32
آسمان پر شد از خال پروانه های تماشا. عکس گنجشک افتاد در آب رفاقت. فصل پرپر شد از روی دیوار در امتداد غریزه. باد می آمد از سمت زنبیل سبز کرامت. شاخه مو به انگور مبتلا بود. کودک آمد جیب هایش پر از شور چیدن. (ای بهار جسارت ! امتداد تو در سایه کاج های تامل پاک شد.) کودک از پشت الفاظ تا علف های نرم تمایل دوید، رفت تا...
-
ای شور ای قدیم
سهشنبه 17 تیرماه سال 1382 01:09
صبح شوری ابعاد عید ذایقه را سایه کرد . عکس من افتاد در مساحت تقویم: در خم آن کودکانه های مورب، روی سرازیری فراغت یک عید داد زدم: "به ، چه هوایی !" در ریه هایم وضوح بال تمام پرنده های جهان بود. آن روز آب ، چه تر بود! باد به شکل لجاجت متواری بود. من همه مشق های هندسی ام را روی زمین چیده بودم. آن روز چند مثلث در آب غرق...
-
اکنون هبوط رنگ
سهشنبه 17 تیرماه سال 1382 01:05
سال میان دو پلک را ثانیه هایی شبیه راز تولد بدرقه کردند. کم کم ، در ارتفاع خیس ملاقات صومعه نور ساخته می شد. حادثه از جنس ترس بود. ترس وارد ترکیب سنگ ها می شد. حنجره ای در ضخامت خنک باد غربت یک دوست را زمزمه می کرد. از سر باران تا ته پاییز تجربه های کبوترانه روان بود. باران وقتی که ایستاد منظره اوراق بود. وسعت مرطوب...
-
از آب ها به بعد
سهشنبه 17 تیرماه سال 1382 01:03
روزی که دانش لب آب زندگی می کرد، انسان در تنبلی لطیف یک مرتع با فلسفه های لاجوردی خوش بود. در سمت پرنده فکر می کرد. با نبض درخت ، نبض او می زد. مغلوب شرایط شقایق بود. مفهوم درشت شط در قعر کلام او تلاطم داشت. انسان در متن عناصر می خوابید. نزدیک طلوع ترس، بیدار می شد. اما گاهی آواز غریب رشد در مفصل ترد لذت می پیچید....
-
فدارکاری
چهارشنبه 4 تیرماه سال 1382 17:50
با سلام می خواستم از دوست خوبم خسرو پرویز برای این کار تشکر کنم. ایشون حاضر شدند جایزه خود را به نفر سوم تقدیم کنند! حالا باید نفر سوم رو مشخص کنیم . ولی نمی دونم کی باشه.آخه می دونین چیه اون دوستم گل یخ که بهم کمک کی کرد ؛رفته مسافرت . حالا باید شما کمکم کنید.باید یه نفر از بین اون ۴ نفر که پایین نوشتم بجز آقا ایرج...
-
برنده ها
چهارشنبه 4 تیرماه سال 1382 14:11
با سلام بالاخره بعد از مشورت های فراوان به این نتیجه رسیدیم که دو نفر برگزیده رو انتخاب کنیم! ۱-دوست عزیزم خسرو پرویز http://khosrowparviz.blogsky.com ۲- دوست عزیزم ایرج http://iraj.blogsky.com دوستانی که مایل به دیدن نظرات این عزیزان هستند می توانند به قسمت نظرات مراجعه کنند! خواهشمند است این دوستان هر چه سریع تر...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 3 تیرماه سال 1382 17:15
با سلام با عرض پوزش باید بگم مسابقه رو باید همنین امروز و فردا تموم کنیم اخه من می خوام برم مسافرت و ۱۰-۲۰روزی نیستم . پس تا تموم نشده دوستانی که گفته بودند بعدا نظر میدن نظرات خود را در قسمت نظرات وادر کنند!!!!! بعد از ارزیابی های انجام شده تا حالا چند نظر از همه بهتر بوده!!!! در پایین به انها اشاره می کنم !! در ضمن...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 2 تیرماه سال 1382 14:17
با سلام متاسفانه بسیاری از دوستان ما حتی حاضر نیستند برای شرکت در مسابقه ۳ تا مطلب قبل رو بخونن واسه همین دوباره من سوال رو طرح می کنم تا اون ذوستان هم از سر در گمی در بیان! فرق یک مرد ایرانی با یک مرد آمریکایی یا اروپایی ( ترجیحا اروپای غربی) چیست ؟ به دو نفر از کسانی که بهترین پاسخ را به این سوال دارند جوایز ویژه...
-
جایزه
سهشنبه 27 خردادماه سال 1382 16:41
آخر تصویب شد که جایزه ۱۰ ساعت اشتراک اینترنت باشه منم راضی هستم. به این صورت که هر کس بهترین نطر رو داد نقدا پول ۱۰ ساعت از بهترین ispشهرستان خود را دریافت می کند . خوبه نه؟
-
جایزه
سهشنبه 27 خردادماه سال 1382 15:28
هر چی فکر کردم به نتیجه برای جایزه نریسیدم . گفتم از خودتون بپرسم .شما بگید چی جایزه باشه.
-
یک سوال .....یک مسابقه
سهشنبه 27 خردادماه سال 1382 12:09
یکی از بچه های پرشین بلگ مسابقه گذاشته بود . ما که چیزی از اونا کم نداریم ما هم مسابقه می ذاریم. جایزه هم می دیم.!!! فرق یک مرد ایرانی با یک مرد آمریکایی یا اروپایی ( ترجیحا اروپای غربی) چیست ؟ به دو نفر از کسانی که بهترین پاسخ را به این سوال دارند جوایز ویژه ای تعلق میگیرد. بهرام
-
صدای دیدار (سهراب)
سهشنبه 27 خردادماه سال 1382 10:13
با سبد رفتم به میدان ، صبحگاهی بود. میوه ها آواز می خواندند. میوه ها در آفتاب آواز می خواندند. در طبق ها ، زندگی روی کمال پوست ها خواب سطوح جاودان می دید. اضطراب باغ ها در سایه هر میوه روشن بود. گاه مجهولی میان تابش به ها شنا می کرد. هر اناری رنگ خود را تا زمین پارسایان گسترش می داد. بینش هم شهریان ، افسوس، بر محیط...
-
بادمه(سهراب)
دوشنبه 26 خردادماه سال 1382 22:09
می رویید. در جنگل ، خاموشی رویا بود. شبنم بر جا بود. درها باز، چشم تماشا باز، چشم تماشاتر، و خدا در هر ... آیا بود؟ خورشیدی در هر مشت: بام نگه بالا بود. می بویید. گل وا بود؟ بوییدن بی ما بود: زیبا بود. تنهایی ، تنها بود. نا پیدا، پیدا بود. "او" آنجا، آنجا بود. به امید دیدار بهرام
-
مرغ معما(سهراب)
دوشنبه 26 خردادماه سال 1382 16:53
دیر زمانی است روی شاخه این بید مرغی بنشسته کو به رنگ معماست. نیست هم آهنگ او صدایی، رنگی. چون من در این دیار ، تنها. تنهاست. گرچه درونش همیشه پر زهیایوست، مانده بر این پرده لیک صورت خاموش. روزی اگر بشکند سکوت پر از حرف ، بام و در این سرای می رود از هوش. راه فرو بسته گرچه مرغ به آوا، قالب خاموش او صدایی گویاست. می گذرد...
-
غربت(سهراب)
دوشنبه 26 خردادماه سال 1382 12:08
ماه بالای سر آبادی است ، اهل آبادی در خواب. روی این مهتابی ، خشت غربت را می بویم. باغ همسایه چراغش روشن، من چراغم خاموش ، ماه تابیده به بشقاب خیار ، به لب کوزه آب. غوک ها می خوانند. مرغ حق هم گاهی. کوه نزدیک من است : پشت افراها ، سنجدها. و بیابان پیداست. سنگ ها پیدا نیست، گلچه ها پیدا نیست. سایه هایی از دور ، مثل...
-
سراب(سهراب)
دوشنبه 26 خردادماه سال 1382 09:26
آفتاب است و ، بیابان چه فراخ ! نیست در آن نه گیاه و نه درخت. غیر آوای غرابان ، دیگر بسته هر بانگی از این وادی رخت. در پس پرده ای از گرد و غبار نقطه ای لرزد از دور سیاه: چشم اگر پیش رود ، می بیند آدمی هست که می پوید راه. تنش از خستگی افتاده ز کار. بر سر و رویش بنشسته غبار. شده از تشنگی اش خشک گلو. پای عریانش مجروح ز...
-
معرفی
یکشنبه 25 خردادماه سال 1382 12:56
شعر مادر که خانم لیلا فروهر اونو اجرا کرده اند . تقدیم به همه مادران عزیز : تو که عاشق ترین عاشقایی،فرشته ای زعرش کبریایی،تو ای مادر صفا و شور خونه،برکت وجودت نور خونه،اگه با این ترانه حقیرم،سر و پا تو من از طلا بگیرم،هنوز شرمندتم ای نازنینم،کلام اولم ای بهترینم... مادر تویی جون پناه من مادر تویی تکیه گاه من ، مادر...
-
نایاب
یکشنبه 25 خردادماه سال 1382 12:21
شب ایستاده است. خیره نگاه او بر چهارچوب پنجره من. سر تا به پای پرسش، اما اندیشناک مانده و خاموش: شاید از هیچ سو جواب نیاید. دیری است مانده یک جسد سرد در خلوت کبود اتاقم. هر عضو آن ز عضو دگر دور مانده است ، گویی که قطعه ، قطعه دیگر را از خویش رانده است. از یاد رفته در تن او وحدت. بر چهرهاش که حیرت ماسیده روی آن سه حفره...