در حیرتم زِثانیههای بهار عمر در حسرت عبور شکیبایی زندگی
در انتظار طایفهی سبز بودنم در انتظار رویش مینای زندگی
در زندگی تمام غزلها سراب بود شعری نماند در دل شیدای زندگی
تو تاکنون تراوش یک اشک دیدهای؟ که پر کند سراسر دریای زندگی؟
شب تا سحر میان نقابی زِفاصله من بودم و تفکر فردای زندگی
آن دوردست کوچهی آلالههای سرخ یک کودک آمده به تماشای زندگی
پس زندگی چه بود جز آهنگ یک نفس موسیقی تبسم و غوغای زندگی
ای کاش میشد از گل آلاله کلبه ساخت در آن نشست و رفت به دنیای زندگی
مفهوم زندگی نه به معنای بودنست در یک گل است لذّت معنای زندگی
یک جرعه عشق با کمی از شهد عاطفه اینست راز سبز مداوای زندگی
گلدان لالههای شفق خشک شد زِغم در انتظار یاس شکوفههای زندگی
من ماندم و کبوتر و یک باغ آرزو در جستجوی لذّت و گرمای زندگی
یعنی کجاست آن سر دنیای آرزو کم کن زِشرح حال درازای زندگی
خداحافظ تا بعد