اینم یه شر قشنگ از شاملو!
ای شب تیره ! روزگار منی ،
یا دو چشم سیاه یار منی
از بلندی چو گیسوان سیاه ،
وز سیاهی دل نگار منی
در برت با خیال او بسیار
اشک از دیده کرده ام بکنار
چه بسا با تو راز دل گفتم ،
چه بسا با تو مانده ام بیدار
آگهی کز دو دیده ریزم خون ،
بی خبر نیستی که چونم ; چون
راست چون سرو بود، قامت من
زان قد سرو شد خمیده کنون
روزگاری چو سرو بودم راست
شرح این قصه سخت جان فرساست
- بر سر عرش بود پروازم ،
عشق بالم شکست و قدرم کاست!
*
جانم از غم تباه شد; ایواه
روزم از عشق شد سیاه - سیاه
سوختم ، سوختم ; دریغ ! دریغ
مگر ای شبح ! عشق بود گناه؟
خوشتون اومد؟؟؟
خیلی عالی بود......... من که کلی حال کردم..........
خیلی قشنگ بود.مرسی
عالییییییییییییییییییییی بود
سلام
خوبی؟؟ قشنگم بودااااااااظ
سلام. شعرت حرف نداشت! کلی کیف کردم!! ( کیف کردم که اشکالی نداره. داره؟ ) موفق باشی D:
سلام
مرسی که سر زدی
سلام دوست عزیز وبلاگ خوبی داری سایت نیکروز سایتی عالی برای وبلاگ نویسان افتخار دارد با تمام وبلاگ ها تبادل لینک کند اگر مایل هستین لطفا ایمیل بفرستید